ایلیا در مهمانی
جونم بهت بگه که دیشب تولد 1 سالگی دختر عمه کوثر بود . دیشب عمه رباب بهمون زنگ زد گفت که برا تولد کوثر کوچولو بریم خونشون.به ناز ناز مامان گفتم بدو برو کابشن و جورابتو بیار بریم عمه رباب . تو هم که عاشق ددری با دو رفتی بابایی لباساتو پوشندو رفتیم. فسقلی مامان همین که رسیدیم اونجا باد کنکا رو دید از خوشحالی بپر بپرو شروع کردی از این ور به اون ور فدات شم وقتی با چندتا کوچولو مثل خودت بازی میکنی از همه شیطونتری آخه توی اون جمع تنها پسر کوچولو تو بودی مسلمه که از همه شیطونتری .میرفتی توی اتاق دختر عمه ها و اسباب بازیشون رو میاوردی بیرون و میدادی دست زن عمو و مامان .از اول مهمونی هم بهانه بادکنک و گرفتی میومدی بغل مامان لپ مامان و میبوسیدی میگقتی ...
نویسنده :
شیوا
9:20