ایلیاایلیا، تا این لحظه: 12 سال و 10 ماه و 19 روز سن داره

ایلیا دلیل زندگی مامان وبابا

عید غدیر خم و مسافرت

1391/8/14 8:55
نویسنده : شیوا
267 بازدید
اشتراک گذاری

عید سعید غدیر خم

دیروز عید غدیر خم بود و تعطیل . صبح که از خواب بلند شدیم تصمیم گرفتیم که برای گردش بریم بیرون مامانی هم اول صبحانه پسر گلش رو حاضر کرد و آقا ایلیا هم نوش جان کرد . وقتی پسر گل مامان متوجه میشه میخواد بره بیرون خودش میره کفشاشو میاره جورابشو میاره میده بابا میگه پا پا یعنی بپوشون به پام. خلاصه لباسامونو پوشیدیم یه خورده وسایلارو جم کردیم راه افتادیم فدات شم توی راه هرجا گاو و گوسفند میدیدی کلی ذوق میکردی با زبون خودت داد میزدی گاب گاب بع بعی بع بعی . رفتیم یه پارک جنگلی به اسم بولاغلار نزدیک اردبیل اونجا صبحانه رو خوردیم فدات شم کلی بازی کردی (عکساتو بعدا میزارم تو وبلاگت) برای ناهار هم به اردبیل رفتیم توی رستوران هرکس و میدی صدا میکردی عمووو بوف( یعنی عمو غذا میخوری؟)اونا هم میومدن نازت میکردن میبوسیدنت فدای شیرین زبونیت بشم. همه میزو بهم ریختی اینو بده اونو بده. بعد از ناهار ایلیا خان رو به پارک بردیم به قول خودش کلی با نی نی ها بازی کرد .همه بچه هارو نی نی صدا میکنه.ساعت 6 برگشتیم توی راه ازفرط خستگی همش خواب بود. وقتی رسیدیم خونه بیدار شد . حالا بابا و مامان خسته آقا ایلیا هم خستگیش در رفته و مشغول بازی. خوابوندمت کنا رخودم ولی من زودتر از ایلیا جونی خوابم برد یه دفعه چشم باز کردم دیدم تو هم خوابت برده. قربونت بره مامانت.از شیرین زبونی های جدید آقا ایلیا زول میزنه تو چشام بعد میگه مامان منم میگم جان میگه آینه. فدات شم عکس خوتو تو چشام میبینی

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (2)

ثمین
16 آبان 91 11:50
سلام عزیزم لینک شدین! آوین جان به جمع دوستان دنیای نفیس خوش اومدی
مامان فاطمه
10 آذر 91 17:12