مریض شدن ایلیا
دو روزپیش پسر گل مامان مریض شدی نصف شب بود که از صدای گریه بلند شدم اول فکر کردم گرسنته رفتم برات شیر آوردم ولی نخوردی .برات لالایی خوندم یه ذره خوابیدی ولی باز گریه کردی داشتم آرومت میکردم که حالت بهم خورد خیلی نگرانت شدم فکر کنم به خاطر خوردن ماست و ماهی باهم بود به بابایی گفتم که نده بهت ولی اون گفت اشکال نداره بابارو صدا کردم اونم بلند شد برات نبات ریختم تو اب خوردی یه ذره بهتر شدی تا دو روز بیقرار بودی و دل درد داشتی خدار و شکر از دیروز عصر حالت بهتر شد و با مامان و بابایی کلی بازی کردی فدات شم درد و بلات به جونم وقتی مریض میشی مامان و بابایی هم مریض میشن حالشون گرفته میشه. الان خیالم راحته پسر گلم مادر به قربونت.
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی